شيخ ابوسعيد ابوالخير، با مريدان از جايى مىگذشت . چاه خانهاى را تخليه مىكردند .
كارگران با مشك و خيك، نجاسات را از اعماق چاه بيرون مىكشيدند و در گوشهاى
مىريختند . شاگردان شيخ، خود را كنار مىكشيدند و لباس خود را جمع مىكردند
كه مبادا، به نجاست آلوده شوند، و به سرعت از آن جا مىگريختند .
ابوسعيد، آنان را صدا زد و گفت بايستيد تا بگويم اين نجاسات، به زبان حال،
با ما چه مىگويند:
میگویند: (( ما همان طعامهاى خوشبو و خوش طعميم كه شما ديروز، ما را به
قيمتهاى گزاف مىخريديد و از بهر ما جان و مال خود را نثار مىكرديد و
هر سختى و مشقتى را در راه به دست آوردن ما تحمل مىكرديد. ما را
كه طعامهايى خوش طعم و بو بوديم، به خانه هايتان آورديد و به يك
شب كه با شما هم صحبت و هم نشين شديم، به رنگ و بوى شما در آمديم .
حال از ما مىگريزيد؟!بر ما است كه از شما بگريزيم .))
برگرفته از: اسرار التوحيد، ص 19
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : پنج شنبه 29 دی 1390
| 2:29 | نویسنده : خداداد |